فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
عشق یا نفرت-Love or hate

عشق یا نفرت-Love or hate
تلخی مرگ و شیرینی زندگی آنقدر ارزش ندارد که شرافت خود را زیر پا بگذاریم. 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق یا نفرت-Love or hate و آدرس richard.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ديشب خواب عجيبی ديدم . سايه ها همه سفيد شدند وتاريكی ها  همه ديدنی !  خدا فرشتگانش را به دار آويخت . صدای هق هق فرشته هاي پاك دامن تمامی آسمان را فرا گرفت بود . مريم ساكت بود و خدا ساكت تر . خدامعجزه نمی كرد ، چراها را هم جواب نمی داد . چنان می نمود كه من گمان كردم ، درست همان خدایی است  كه به چرا های من درسوگ آن عزيزانم بی جواب مانده بود . وهرگز برای برگشت يكی از آنان هم هيچ معجزهء ازآستينش نه چكيده بود .

ديشب خواب عجيبی ديدم ، عيسی دم مسيحا ئی اش را گم كرده بود ،  و هراسان ازهرچه صليب پشت پرده هاي آسمان ، دست ازحواريانش شسته بود . حواريان بی نفس قدسی ، باورش نمی كردند . موسی خودش را كراحساس ميكرد ، ديري بود که هيچ سروشی از كوه طور  ، نشنيده بود .  كوه رفته ، رفته سنگ شده بود ، محكمترازهميشه ، سنگ تر ازهميشه . ابراهيم نمي خواست اسماعيل را  قربان كند ، اسماعيل را دوست ميداشت، ايمانش سست بود كارد را كنارسنگ ها انداخت وفراركرد وقتی برگشت اسماعيل را شيطان به قربانگاه بی ايمانی برده بود . خدا خاموش بود  . شيطان اما شاد بود  و قهقهه ميزد
 ديدم که عشق درنم خانه های متروك درزنجيررشته ها و رابطه هازندانی بود . هوس ، پيراهن عشق را هرصبح ازتنش درمياورد وبه تن عريانش ميكرد . دركوچه ها ی شهرترانه هایی را كه عشق سروده بود به زمزمه ميگرفت . تن ها را آسان و ساده به هم نذر ميكرد . ارواح عشاق سيرازبازی تن ها ،  نبود عشق را سوگواربودند .
خدا اما خاموش بود . شيطان سلطان سرزمين خدا بود و زمان شتابان ................
آه ! ديشب خواب عجيبی ديدم شيطان برزمين سلطان شده بود و كاباره ها به نام آزادی زن ، جسم زنان را به نرخ نفرين وحقارت می فروختند
بوی بد و عرق كرده ای تن ها با بوی دخانيات و شراب آميخته بود . شيطان قهقهه ميزد و خدا خاموش بود . صدای هق هق فرشتگان ، درزير و بم قهقهه ، ناشنيده مانده بود . شرق درگرسنگی ميسوخت ، بيماری وبيچاره گی قد مردان كارگر را دوتا كرده بود . غرب اما ، درسو سوی هفت رنگ نيونها ، نان را درزباله ها می ريخت . قطی ها زياد ، پلاستيك ها وكارتن های غذا و دوا با مارك ورديت درصبح يازده (جون ) وشام دوازده ( جون ) به زباله ها ميريخت . شرق اما................ گرسنه بود . طفلك سه كيلويی به دنيا آمده درنيم قاره هند تلخ كام شير مادر ، گرسنه اش بود ، مادردرزباله های ماه قبل سرزمين شرقيش هيچ نمی يافت .  فرشتگان هق هق ميگريستند
شيطان اما سلطان سرزمين خدا بود ...........
پسران و دختران چارده ساله درتب بی عشقی می سوختند . سفره ها بسته بود ، دخترك شام اش را كنار تلويزيون خورده بود . مادرش اما درسانفراسيسكو برای تفريح رفته و پدر نمی دانست دختری هم دارد . دختردرتب تنهایی ميسوخت ، نمی دانست دلش از دنيا چه می خواهد اما چيزی را درجستجو بود ،  محبت را ؟ ايمان را ؟ يا خدا را ؟
خدا اما خاموش بود . شيطان درغرب گام ميزد و دخترك را به هرويين بخشيد . شيطان می خنديد و اما خدا ........................
ديشب خواب عجيبی ديدم  . خدا دست از معجزه برداشته بود و من تنها كنار بسترتب آلودی نشسته بودم . هنوزچهره او را ميديدم که غرق خون است فرياد می كردم ! ميسوختم ! مي مردم ! اما نفسهايم هق هق ميگريست  .
دستان كوچك تب آلود ميان انگشتانم داغ ترميشد . به چشمانش نگاه نمی كردم ، اين چشمها زبان پرسشگری داشت ، چيزی را ازمن ميخواست ؟ كه نداشتم ! خدا كه نيستم تا خاموش باشم ! فرشته كه نيستم تا هق هق بگيریم ! فرياد می كنم شايد ................ نمی دانم ! جوابی ندارم !
ديشب خواب عجيبی ديدم . جوانان شرق درتب غرب ميسوختند . محبت گرم خانواده ، سفره های باز ، دست نوازشگر پدرفقير و دعای هميشگی مادران بهایی نداشت . جوانان بدنبال سفربودند ، بايد بروند ، هيچ چيزاينجا خوب نيست . شيطان به شرق نگاه انداخت . جوانان مشتاق را به قاچاقبران ترياك فروخت . كانتينرها پرشد از آدم ، ازجسد ، آدمها و جسدها بآ هم سرحد را عبوركردند . جسدها مهم نيستند ، مهم عبوراست !
جوانان مرز راعبوركردند اما بهايش را بايد بپردازند .
خدا خاموش بود . فرشتگان دامان شان را از اشک ترميكردند و مريم خوابيده بود . دخترك دركاباره ميرقصيد ، هنوزدلش می خواست محبت را بشناسد . جوانك شرقی دركنارسرك به بوق پوليس گوش ميداد . زن هندی فرزند سه كيلوش را درچاله گورميكرد ، شرق گرسنه بود ، غرب نانرا  درزباله ها ميريخت . سفره ای بسته بود  ، زن ازسانفراسيسكو به روم ميرفت ، هوای روم روی پوست صورتش اثر خوبی داشت . مادردعا ميكرد  ، سفره بازبود ، جای جوانك شرقی كنارسفره خالی بود . خدا خاموش ، شيطان مست از باده ای پيروزی ، فرشتگان بيتاب گريه ،  ديشب خواب عجيبی ديدم  !!!
اوهنوزغرق درخون خودش ................... دستان كوچك تب آلودداغترشده بود و چشمانش بسته بود.
 
 
نویسنده:میلاد
 
برگرفته شده از فصل12 کتاب خدا و شیطان از علی


نظرات شما عزیزان:

arash
ساعت10:27---26 بهمن 1390
سلام میلاد خان. منم لینکت کردم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ 1:36 ] [ علی ]

<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

تا خدا هست دلیلی برای ناامیدی نیست.
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 689
بازدید کل : 106287
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1

.

.

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

.

Online User
IranSkin go Up
تماس با ما

<-PollName->

<-PollItems->

کد متحرک کردن عنوان وب

بک لینک طراحی سایت
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز